نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - کتاب میگ و دیگ
به منطقه جنگی آمده بود و دنبال فرمانده گروهان تازه‌وارد می‌گشت تا محل استقرار نیروها را نشانش دهد اما از هر کس می‌پرسید فرمانده‌ات کیست، می‌گفت: «نمی‌دانم!»‌
کد خبر: ۵۷۳۴۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۶

یکی از بچه‌زرنگ‌های جبهه بود و از چیزی نمی‌ترسید؛ به جز حیوانات موذی.  اما روزی ترسش به یکباره درمان شد. وقتی از او دلیلش را پرسیدند، گفت: «دعای حشرات خوانده‌ام.»
کد خبر: ۵۷۱۷۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

خلبانان هوانیروز از اسارت بعثی‌ها آزاد شده بودند و فرمانده دستور داده بود دو گوسفند برای قربانی کردن پیش پای آن‌ها تهیه شود. اما بعثی‌ها آن منطقه را بمباران شیمیایی کردند. وقتی فرمانده بالای سر گوسفندها رفت، با صحنه عجیبی روبرو شد.
کد خبر: ۵۷۰۵۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۷

یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «شبی از خستگی مجبور شدیم در سنگر یک گروه رزمنده دیگر بخوابیم‌. صبح که از خواب بیدار شدیم صحنه عجیبی دیدیم.»
کد خبر: ۵۶۹۴۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹